محل تبلیغات شما

45

من کاملا به این قضیه که هر فکری که میکنی برات پیش میاد اعتقاد دارم. الانم پیجی که آرزوم رو نوشته بود رو بوک مارک کردم. 5 سال دیگه دوست دارم نتیجه کارم رو ببینم. طبیعتا به شرط زحمت و حرکت در مسیر.

+از اینکه هیچ وقت نتونستم یه دوست دختر خوبی باشم گاهی احساس شرم یا ناراحتی دارم. از خودم میپرسم آیا کار من یا روش من درسته؟ واقعا این شکلی نیست که دوست داشته باشم به زور یا برخلاف میل کسی رو سمت ازدواج بکشونم یا نیتش رو جدی کنم. فقط متاسفانه میدونم که دوست دارم توی یه رابطه جدی باشم که طرف از همون اول بهم بگه چی میخاد ازم. دوست داره فقط دوست باشیم و خوش باشیم یا اینکه واقعا قانونی شدنی در کار قراره باشه. متاسفانه یا شایدم خوشبختانه من خودم رو توی این سن میشناسم و میدونم که دلم یه رابطه مطمئن و قانونی میخواد. دوست دارم طرفم باهام هم عقیده باشه ولی توی 23 سالگی خیلی از پسرها واقعا نمیدونن که چی میخوان از زندگی. چه برسه بتونن به کسی قول جدی ای اونم برای یه عمر بدن.نمیگم نقطه ضعف ندارم که خیلی هم دارم. ولی خودم رو خوب میشناسم و میدونم که دوست ندارم فقط با یه پسر برم و بیامو خوش باشم. دوست دارم جدی باشیم. فکر کنیم به آینده. با هم تجربه کنیم و مشکلاتمون رو حل کنیم و با هم کنار بیایم. بهترین دوستش باشم براش. سنگ صبور و کسی بهش اعتماد داره.پس متاسفانه نیمتونم مثل یه پروانه سبک و رها باشم و از اینکه با یه پسر تو یه رابطه دوستی هستم صرفا لذت ببرم و فکر هدف رابطه و آیندمون نباشم.اینه که میگم واقعا نمیتونم دوست دختر خوبی باشم . نمیدونم طبیعی هست این قضیه یا نه ولی واقعا خیلی از دخترای همسن خودم این شکلی نیستن.بنابراین گاهی به نظرم میرسه که کدوم درسته واقعا؟ و این تنهایی ارزشش رو داره؟ گاهی اوقات سوالی هست که برام پیش میاد.

طبیعتا علاوه بر کل این قضایا و شخصیت من قصد من برای مهاجرت هم بی تاثیر نیست. وقتی خودت نمیدونی سال دیگه کجای دنیا ممکنه باشی چطور متونی به کسی قولی بدی و با کسی باشی؟

+رفته بودیم کافه م.از پیشخدمت پرسیدم این مدل کیک چطوری هست و اینا. کلی تعریف کرد و منم گفتم باشه همین رو سفارش میدم. وقتی اورد و خوردم حس کردم هییییچ تفاوتی با کیک های ساده مامانم توی خونه نداره و کیک های مامان من خوشمزه ترم هستن. این جور مواقع اصولا من اعتراض نمیکنم و چیزی هم نمیگم. مامانم هم قشنگ پیشخدمت رو صدا کرد و گفت ببخشید این کیک اصلا اونجوری که شما گفتید نبود و خوشمزه نیست. منم سرخ و سفید که مامان این چه حرفیه؟ ولی واقعا بعدا به حرف مادرم فکر کردم. کار درست رو اون انجام داد. میگفت اگر چند نفر دیگم بهش همین رو بگن به آشپزشون میگه کیک رو بهتر درست کنن و منم فقط نظرم رو گفتم و خب صادقانه حرفش منطقی بود. فقط داشتم فکر میکردم از کجا توی تربیت و ذهنم کاشتن که نباید اعتراض کنم به هیچ چیز و باید همه چیز رو همون شکلی که هست بپذیرم و مشکل از منه؟ در ساده ترین مسائل مثل طعم یه کیک یا چیز های خیلی بزرگ تر.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها