محل تبلیغات شما

33

من همون ماهی هستم که توی برکم. باید برم توی اقیانوس اقیانوس سخته و بیشت هم خطر داره و لذت غوطه ور شدن و چشیدن خطرات اقیانوس کجا و برکه کجا

+ دنبال مطالبی میگردم که بتونم خشم خودم رو به صورت منطقی تحلیل کنم. خشمی که نسبت به بعضی افراد توی گذشته پیدا کردم. به خاطر حرف هایی که زدن و یا بعضی رفتار هاشون.آدم پرتوقع یا آدمی که نظراتش رو راجب دیگران قرقره نمیکنه و میده بیرون آدم های مورد خشمم بودن. بعدها وقتی دیگه دستم به این آدم ها نمیرسه چون فارغ التحصیل شدم سعی کردم یه جورایی با انتقام از خودم صحنه هایی که ناراحتم میکنن رو به صورت پلی بک تو ذهنم برای خودم پخش کنم و با این کار فشار روانی و ناراحتیم بیشتر میشه در حالی که کاری نمیتونم براش بکنم.

خب طبیعتا این راه حل اشتباه هست که من به دنبال راه حل بهتری میگردم.از زمانی که تو خوابگاه بودم دوستای زیادی پیدا کردم ولی شاید از 100 نفر 10 نفر هم اذیتم کردن. و متاسفانه گاهی خاطر خودم رو با لکه های منفی روی برگه سفید خیلی اذیت میکنم.یا بعضی از آدم ها که ارتباط ما به صورت منطقی باهاشون تموم نمیشه. مثلا یه اتفاقی میفته و یه دلخوری بعد به صورت صوری عذرخواهی ممکنه بشه ممکنه هم نشه ولی دیگه انگار رابطه به روشنی قبل نیست. روی صحبتم هم وما با جنس خاصی نیست. من با خیلی از دوستای دخترم به این مشکلات خوردم.مثلا کسی که دید منفی نسبت به ظاهر یا اندام تو داره و فضا رو داره مسموم میکنه از فکر خودش. که تو بپذیری که خوب نیستی به هردلیلی حتی شاید خودشم متوجه نباشه که داره چیکار میکنه.ولی این قضیه روی روان و ناخودآگاه من تا سال ها تاثیر گذاشته بود. تصور میکردم از نظر ظاهری جذاب نیستم به حد کافی و افکار منفی دیگه.

وقتی اومدم دانشگاه اتفاقات ریز و درشتی پیش اومد که متوجه شدم این تصویر ذهنی من از خودم تصویر غلطی بوده و من کاملا کافی هستم. از جایی توی زندگیم به بعد تلاش کردم واقعا از هرحرف منفی ای مثبت استخراج کنم. وقتی کسی بهم کامنت منفی ای میده به جای اینکه من هم فضا رو منفی کنم و نظر منفیم رو راجب ظاهر یا قیافه اون بگم تیر رو تبدیل به گل میکنم و میگم که من مثل تو فکر نمیکنم و واقعا خودم رو دوست دارم. خیلی های دیگه هم مثل تو فکر نمیکنن. من این جمله رو یک بار به یکی از هم اتاقی های سال اولم (اتاقم رو عوض کردم بلافاصله سال بعد) گفتم. و قشنگ برگشت و با کمال پرروئی جوابی رو بهم داد که دیگه کلا باهاش قطع رابطه کردم و حتی سعی کردم دیگه پشت سرش هم حرفی نزنم که دینی گردنم نباشه که بعد ازش بخوام من رو ببخشه. 

وقتی فکر خودم رو به جای بدگویی کردن معطوف چیز های مهم تری مثل رشد شخصیت خودم و دنبال کردن هدف های خودم کردم صادقانه رشد با سرعت خیلی خیلی بیشتری داشتم. نسبت به زمانی که صرف غصه خوردن در مورد اینکه چرا فلانی در مورد من اینجوری فکر میکنه و از قیافه من خوشش نمیاد کردم. رهاشون کردم و جالبه آدمایی وارد زندگیم شدن که قیافم رو بدون هیچ آرایش و تغییری دوست داشتن. من اونجا بود که درس بعدی زندگیم رو گرفتم. نه از پستی ها ناراحت شو و نه از بلندی ها مسخ شو. :) من صرفا با عقاید این آدم ها تصویر ذهنی خودم نسبت به خودم رو عوض کردم حتی در زمانی که دیگه ان آدم توی زندگی من نبود من دیگه آدم سابق نبودم. با اعتماد به نفس شده بودم و دیگه تنهاییم اذیتم اصلا نمیکرد. در واقع از این اتفاق استفاده کردم تا بهترین دوست خودم خودم باشم :) کسی که همیشه با من هست .

 اگر همچین ادم هایی کنارتون هستن که به شما نسبت به خودتون یا حتی ادم های دیگه غر میزنن بدگویی میکنن و حس بد میدن تا میتونید ازشون دوری کنید. حواسم باشه وقتی رو که من صرف چرت گفتن پشت بقیه که شاید 10 سال دیگه  حتی یادم هم نیاد قضیه چی بوده کردم رو گوگل صرف دادن نسخه جدید TPU خودش کرده. :)

تنها کاری که سعی کردم بکنم و فقط امیدوارم که کمی موفق بوده باشم این هست که سعی کنم خودم همچین آدمی نباشم (پرتوقع-ایرادگیر- منفی مثلا) و اینکه این ادم هارو از خودم دور کنم. گاهی خیلی سخت هست چون ممکنه یکی از افراد پدر یا مادرتون باشن حتی. من مهم ترین مشکل خودم با پدرم این بود که ادم خیلی منفی نگری هست. بیش از حد. این خیلی عالی هست که آدم عاقل باشه ولی گاهی مرز بین عقل و منفی نگر بودن جابه جا شده و کلی فرصت از دست میره. صادقانه برای این سوال خودم جوابی پیدا نکردم. دیگه شاید فقط مدارا و تغییر تدریجی جواب باشه.

+چیزی که ترسناکه موقعیتی هست که فقط باید صبر کنی و نه هیچ حرکتی. هیچی. فرض کنید یه سگ داره با تمام وجود میدوه سمت شما. برای اولین دیدینش و اونم همین طور. عموما بو میکشن و دیگه میره توی دیتا بیسشون و احتمال اینکه دفعه بعد شما رو یادش بیاد و دیگه اینطور ندوه هست. ولی فرض کنید اولین بار باشه و شمام یه ترس ظریفی از سگ دارید.میترسید که گازتون بگیره. اگر بدوید تقریبا کارتون تمومه. تنها کاری که باید انجام بدید این هست که بی حرکت بمونید. کاملا. بذارید بو بکشه. خیلی سخته به خصوص اگر این ترس رو حس کرده باشی. هرچقدر ترس رو بیشتر بروز بدی بیشتر سمتت میاد انگار. ولی وقتی باهاش مقابله کنی انگار همه چیز تهش مثل یه آب خوردن بوده. یه سری موقعیت ها همین طورین. نه در زمین و در هوا و درست ترین کار این هست که بی حرکت بمونی.

کوچیک ترین حرکتی بکنی اون موقعیت که ممکنه حتی خبر خوش باشه ازت دور میشه. من چندتا از کتابام رو خیلی راحت فروخته بودم. ولی الان پیش اومده که مشتری حتی باهام قرار گذاشته و کنسل کرده بعد. چرا؟ چون حتی شده به پدر مادرم گفتم که فلان چیز رو دارم میفروشمش و به همین راحتی کنسل شده.انگار گفتن یه سری چیز ها از ارزششون کم میکنه. حالا فروختن چندتا تیکه کتاب اهمیت آن چنانی نداره.بعدا هم میتونم بفروشمشون اگر خواستم. ولی فرض کنید یه سری خبر های خوش قراره که فقط یک بار در عمرتون بهتون داده بشه. حواستون باشه بعضی چیز هارو تا وقتی اتفاق اصلی نیفتاده نیازی ندارید که جار بزنید یا بروزشون بدید. چون با این کار خودتون رو دارید دور میکنید از اتفاق افتادنشون. این رو همیشه مادرم بهم میگه و من همیشه ازش پذیرفتم چون با تجربه و علم خودم هم سازگار بوده. قطعا بحث بحث شرکردن تجربه نیست. ولی یادتون باشه وما همه نباید بدونن شما دارین چی کار میکنین. ما وظیفه نداریم کوچیک ترین اتفاقی در زندگی میفته بقیه رو آپدیت کنیم.

+جامعه تلاشی نداره که ن موفق و خودساخته و مستقل تربیت کنه ولی وقتی مونثی با این ویژگی هارو میبینه تا کمر خم میشه. "همه" انسان ها آدم های باهوش و پرتلاش و موفق رو دوست دارن. حتی اگر خودشون شب تا صبح مستقیم و غیرمستقیم در ته ذهنشون این بوده که همه آدم ها برابرند ولی مردها از زن ها برابرترند. :)

+جرئت کردم و برای دونفر میل فرستادم. یکی برای یک زندانی توی آمریکا و یکی دیگه برای یه مهندس ایرانی توی یکی از شرکت های بزرگ دنیا. وبلاگ زندانی رو خیلی وقت که میخونم. البته خیلی وقت هم بود که سرنزده بودم. ماشینش رو به کسی قرض میده و اون فرد مثل اینکه میزنه و کسی رو میکشه و جالبه که این آدم به زندان تا ابد محکوم میشه اونم وقتی سالش بوده.فکر نمیکنم ایمیلی در جواب دریافت کنم. راستش خیلی هم برام مهم نیستش. فقط دوست دارم هرروز یه تجربه تازه یا یه شجاعت به خرج بدم. حتی اگر خیلی کوچیک باشه.فقط برام مهمه که دوروزم باهم یکی نباشه.همین برام کافیه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها